نوشتاری پیرامون مستند شهروند معمار: بازاندیشی دربارهی آموزش و یادگیری
سامبی (ساموئل ماکبی) استودیوی معماری خود را به همراه دانشجویان به میان روستانشینان آلباما میبرد. در این پروسه، آنچه که قرار است فرا گرفته شود با هر آنچه که باید آموزش داده شود بهسان توپی در میانهی زمین فوتبال در هم میآمیزد و بین اعضای تیم – در اینجا: سامبی، دانشجویان، جامعهی محلی، محل پروژه، قابلیت مصالح و تکنیکهای ساخت، … – بیوقفه پاسکاری میشود. اعضای تیم در روند این بازی مداوم تنشها و تردیدها، خستگیها، امید و شادی، گرسنگی و تشنگی را هم پای دانش و مهارت با هم به اشتراک میگذارند و همدلانه به پیش میروند. در پایان دوره همگان با توشهی پر به زندگیهای خود باز میگردند؛ سامبی با توشهای پر از احساس مفید بودن و تاثیرگذاری مثبت، دانشجویان با انبوهی از آموختههای علمی و مهارتی که بسیار فراتر از ارزیابیهای محدود به امتیاز و نمره است و مرد بیخانمان سرخوش عاشق موسیقی، از سقف آسمان به سقف «خانهی خود» نقل مکان میکند. خانهای خوب و معمولی که شاید تحولی در نظریات و زیباشناسی معماری نباشد اما قطعا تحولی بزرگ برای دانشجویان بوده است؛ همینطور برای مرد موسیقی به سان «مرکز جهان» برای او.
در آنچه که به عنوان شهر و معماریهای درونش پیش روی ماست، همه خواسته و ناخواسته سهیم هستیم. چرا به رغم این همه دانشگاه و مراکز آموزشی بر سر آنچه که میسازیم، در اجتماع تخصصی و به طریق اولی در جامعه توافقی اندک داریم و یا اصلاً نداریم. آیا آموزش –منظور صرفاً آموزش معماری– مختص دانشگاه است؟ اساساً «یادگیری» تا چه حد وابسته به «آموزش» است و گزینهای دیگر به غیر از کلاسهای درس ندارد؟ سایر گزینهها برای اغنای محتوی آموزشی و تسهیل روند «یادگیری» کداماند؟ چگونه میتوان «یادگیری» را به عنوان فرآیندی پویا و دائمی در دانشجویان، درونی و نهادینه ساخت؟ به عنوان استاد چه وقت باید رهبری کرد و کجا تسهیلگر بود؟ کجا همراهی و کی همدلی نمود؟
پرسشهای فوق را با شما عزیزان برای همفکری در میان میگذارم و جامعه تخصصی را برای آنچه که «ارتقای معماری» مینامیم، نیازمند این همفکری و همدلی میدانم. به نظر من مصرف بیرویهی نظریات وارداتی و پیشرو به عنوان تنها ابزار قابل اتکا برای آموزش و عدم اعتنا به جامعه و شرایطی که در آن زیست میکنیم؛ روندی عقیم برای به بار نشستن معمارانی متعهد به معماری و جامعه را دنبال میکند. مثل آنست که پزشک، بیمار مشهدی خود را با ترکیبی از داروها (که متعهد به نظم جهانی بدن انسان هستند) و رژیم غذایی ژاپنی (که خالی از تعهدات و عادات زندگی روزمرهی فرد مشهدی است) درمان نماید؛ به نظر شما این نسخهی تجویزشده چقدر موثر است و تا چه وقت میپاید؟